تعادل عبارت است از آمادگي بدن از وضعيت بخشهاي مختلف خود، در ارتباط با هم و در ارتباط با فضا كه با كمك اطلاعات دريافتي از سيستم بينايي، دستگاه دهليزي گوش، حس عمقي مفاصل و عضلات و پوست، عقدههاي قاعدهاي و مخچه حاصل ميشود. همچنين ميتوان گفت كه تعادل وضعيت فيزيولوژيكي- مكانيكي بدن است كه تمايل به جابجايي مركز ثقل در محدوده سطح اتكا دارد. زماني كه ساختار اسكلتي انسان در حال تعادل باشد. دستگاههاي اهرمي بدن در حداكثر كارآيي و حداقل انرژي مصرفي خود هستند، عضلات انرژي كمتري مصرف كرده و ليگامنتها تنش كمتري را متحمل ميشوند.
انواع تعادل
تعادل به دو دسته ايستا و پويا تقسيم ميشود. تعادل ايستا زماني است كه فرد روي يك سطح ثابت ايستاده و حاصل جمع همه نيروهاي وارده به او صفر باشد. تعادل پويا زماني است كه فرد در حركت است، مجدداً گشتاور همه نيروهاي وارد به او صفر باشد به گونهاي كه باز هم خط كشش ثقل به خارج از سطح اتكا انتقال نيابد (۲۰).
مركز ثقل
مركز ثقل، نقطه تعادل بدن است. نقطهاي فرضي كه جرم بدن در اطراف آن به يك ميزان متمركز است و هيچ تمايلي به انحراف به سمت ديگر ندارد. اين نقطه در حالت ايستاده در ناحيه يك سوم بالايي استخوان ساكروم واقع است و براساس ساختمان بدني و سن و جنس تا حدودي متفاوت است در خانمها، كمي جلوتر از جسم مهراي قرار دارد. در نقطه ۵۵% ارتفاع ايستادن در آقايان به دليل حجيم بودن شانهها و در بچهها به دليل بزرگ بودن سر و بالا بودن كبد، كمي بالاتر واقع ميشود (در آقايان ۵۷% ارتفاع ايستادن).
وقتي يك نيروي خارجي به بخشي از بدن اضافه ميشود يا زماني كه شخص چيزي حمل ميكند، مركز ثقل به همان سمت انحراف مييابد. ولي در هر شراريط براي حفظ تعادل، مركز ثقل بايد داخلي سطح اتكا واقع باشد. هر چه جسم خارجي بزرگتر يا دورتر از بدن باشد، مركز ثقل از مكان واقعي خود دورتر ميشود. هر چه جسم خارجي بزركتر يا دورتر از بدن باشد، مركز ثقل از مكان واقعي خود دورتر ميشود. از آنجا كه بدن در وضعيتهاي گوناگون قرار ميگيرد، مركز ثقل هم حركت ميكند. حتي گاهي بنا به نوع حركت، در بيرون بدن واقع ميشود. در صورت پايين بودن مركز ثقل، استحكام و ثبات فرد بيشتر است. مثلاً وضعيتهاي زانو زدن و نشستن، مركز ثقل را پايينتر آورده و ثبات را بيشتر ميكند. اگر شخص در وضعيت ايستاده دستهايش را بالا ببرد، مركز ثقل بالاتر رفته و حفظ تعادل مشكلتر ميگردد.
تعادل و مخچه
مخچه وظيفه كنترل حركات سريع عضلاني و در كل تعيين توالي حركات انجام شده و توليد پاسخهاي اصلاحي براي حركات را بر عهده دارد. مخچه داراي دو بخش كرمينه (بخش مياني) و دو نيمكره (هر نيمكره دو بخش بينابيني و جانبي دارد) است. مخچه داراي سه لوب قدامي، تحتاني و فلوكولونودولار است. لوب فلوكولونودولار همراه با سيستم و ستيبولار، كنترل تعادل را بر عهده دارند. بخش بينابيني در كنترل حركات بخشهاي انتهايي اندامهاي فوقاني و تحتاتي (دست و پا و انگشت) دخالت دارد. ناحيه جانبي در طرحريزي توالي حركتي با كمك قشر مخ نقش دارد و اختلال آن باعث اختلال در زمانبندي و حركات ظريف عضلاني ميشود. كرمينه نيز مسئول كنترل عضلات محوري بدن، گردن، شانهها و رانها ميباشد.
خط كشش ثقل
خط فرضي است كه از مركز ثقل بدن ميگذرد و مسير وزن را نشان ميدهد. عبور اين خط از پشت و جلو به گونهاي است كه بدن را به دو نيمه كاملاً مساوي چپ و راست تقسيم ميكند و از نماي جانبي، مسير عبور خط فرضي ثقل از لاله گوش، مركز مفصل بازو، برجستگي بزرگ يا اندگي عقبتر از مفصل ران، پشت استخوان كشكك و يا كمي جلوتر از مفصل زانو، همچنين از مركز قوزك خارجي يا اندكي جلوتر از آن ميگذرد. البته مسير خط ثقل در منابع مختلف تا حدودي با هم اختلاف دارند. در هنگام انجام حركات، تا زماني تعادل حفظ ميشود كه خط كشش ثقل از محدوده سطح اتكا خارج نشود. چنان چه حفظ تعادل در تمام جهات موردنظر باشد، فرد بايد به گونهاي بايستد كه خط كشش ثقل دقيقاً در وسط سطح اتكا قرار گيرد.
سطح اتكا
سطح اتكا سطحي از زمين است كه زير سطح تماس بدن با زمين و فاصله بين آنها واقع است و براي حفظ تعادل، خط گرانش بايد از داخل آن بگذرد. زماني كه انسان ايستاده است، سطح اتكا همان سطح زير پاها و فاصله بين آنهاست و در حيوانات چهارپا، اين سطح بزرگتر و در زير چهار دست و پا واقع است. هنگامي كه انسان عصا به دست ميگيرد، اين سطح فضاي بين پاها و نقطه اتكاي عصا با مزين را تشكيل ميدهد و در زمان نشستن و يا دراز كشيدن، تمام سطحي است كه با زمين يا صندلي در تماس است. هر چه سطح اتكا عريضتر باشد، حفظ تعادل آسانتر است.
ثبات در انسان به عوامل زير بستگي دارد:
- منطقه سطح اتكا كه هر چه بزرگتر باشد، ثبات بيشتر است.
- رابطه بين خط گرانش و لبه سطح اتكا
- ارتفاع مركز ثقل كه هر چه كمتر باشد، با ثباتتر است.
- توده بدني فرد كه نقش آن حتي از ارتفاع مركز ثقل هم بيشتر است و هر چه بيشتر باشد فرد با ثباتتر است.
جهت بر هم زدن تعادل فردي كه توده بدني بيشتري دارد، نياز به نيروي خارجي بيشتري نياز است. در بعضي از مطالعات، جابجايي مركز فشار در زنان بيشتر از مردان تشخيص داده شده ولي سرعت نوسانان مركز فشار در زنان بيشتر از مردان است .
گيرندههاي فشار در پاها
گيرندههاي فشار در پاها اطلاعات لازم را درباره نحوه توزيع وزن فراهم ميكنند. اين گيرندهها براساس اختلاف فشار در نقاط مختلف زير پا، تغييرات عمودي مركز ثقل مرتبط با پايداري بدن را درك ميكنند. هنگامي كه خط كشش ثقل خارج از سطح اتكا قرار ميگيرد، بدن در آستانه سقوط است. به منظور پيشگيري از سقوط، بدن بايد تغيير كند. اگر وضعيت بدن به گونهاي باشد كه موجب توزيع نابرابر فشار بر روي پاها شود، در يك پا فشار و ميزان تونيسيته عضلات بازكننده افزايش يافته و به همان نسبت تون عضلات خم كننده پاي مخالف نيز افزايش مييابد. در نهايت بدن از سقوط حفظ خواهد شد. علاوه بر آن چه گفته شد، برخي از سازوكارهاي حمايتي ديگري نيز وجود دارد كه در مواقع لزوم فراخوانده ميشود. مثلاً در زمان سقوط واكنش قدم برداشتن فراخوانده ميشود يا در زماني كه پا به جايي گير ميكند، واكنش جهشي فراخوانده ميشوند. گيرندههاي فشاري پاها در حفظ تعادل نقش مهمي دارند اما در مواقعي كه جابهجايي سريع ميباشد، نقش اين گيرندهها كمرنگتر خواهد شد. ولي از دست دادن كامل اطلاعات ورودي از طريق گيرندههاي اندام تحتاني به ناپايداري و لغزش بدن منجر ميشود .
وضعيت بدني ايدهآل
از آنجايي كه نيروي جاذبه پيوسته به بدن وارد ميشود، وضعيت بدني ايدهآل، وضعيت بدني است كه در آن اجزاء بدن به صورت عمودي در يك خط شده و خط ثقل از تمام مفاصل عبور ميكند. ساختار بدن طبيعي رسيدن به چنين وضعيت بدني را غيرممكن ميسازد.
وضعيت بدني مطلوب
در وضعيت بدني مطلوب، خط ثقل از نزديك اغلب محورهاي مفاصل (نه از خود مفاصل) عبور ميكند. در نتيجه در وضعيت بدني مطلوب گشتاورهاي جاذبهاي كوچكاند و با گشتاورهايي كه با تنش پاسيو ليگامانها و حداقل ميزان فعاليت عضلاني به وجود آمده ميتواند متعادل شوند .
وضعيت بدني هر فردي نشانهاي از سلامت اوست. خوب راه رفتن، خوب نشستن، خوب ايستادن علاوه بر اين كه حركتهاي فرد را زيباتر ميسازد، با كارايي بيشتر و خستگي كمتر نيز همراه است، چرا كه حداقل مصرف انرژي عضلاني هميشه در وضعيت ايدهآل است. جهت برطرف شدن ناهنجاريهاي اكتسابي وضعيت بدني غيرصحيح، بايد به بررسي و شناسايي ارتباط بين وضعيت غيرصحيح و عادتهاي غلط با نوع درد و ناهنجاري پرداخت تا با اتكا و علم به اصلاح پذيري عوارض و انحرافات جسماني در بين افراد از بروز عوارض ساختاري و غيرقابل درمان پيشگيري شود. در وضعيت بدني خوب، سر و شانهها به صورت متعادلي روي لگن، ران و مچ پاها قرار ميگيرند و انحناهاي ستون مهرهها در حد طبيعي است. در وضعيت بدني بد، سر به سمت جلو ميآيد و زاويه مشخصي در سينه ايجاد ميشود، شكم كاملاً شل است و به سمت جلو برجستگي دارد. انحناهاي ستون فقرات نيز به هم ميخورد و شانهها نسبت به لگن جابجايي پيدا ميكند .
تعريف ساده از وضعيت بدني عبارتست از نحوه قرارگيري قسمتهاي مختلف بدن نسبت به يكديگر در يك مقطع زماني.
اين تعريف اصولاً توصيفي بوده و اشارهاي به همه اعمال موثر در وضعيت بدني نميكند. در اين مورد تحقيقات زيادي وجود دارد. يكي از تحقيقات اشاره ميكند كه طرز ايستادن به عنوان منبع ذاتي تعيين كننده وضعيت بدني، با مشخصههاي وابسته ميباشد. دومين رويكرد به مفاهيم حمايت مربوط ميشود كه به عنوان يكي از اصول ملاحظات عملكردي و آناتوميكال پيشنهاد شده است. در اين مفهوم، بخشهاي پروگزيمال و محوري بدن و عضلات مرتبط با آنها به عنوان عامل حمايتكنندهاي براي عضلات ديستال (مانند نقش دست براي اعمال رسيدن و چنگ زدن) عمل ميكنند.